عاشق تنها







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





مهم مهم خیلی خیلی مهم

 

 دوست من اسمش نوا هست و اسم دوست پسرش هم امیر بود این دو نفر در اسفند سال 88 با هم توی یه روم آشنا شدن اونجا این دو نفر کلی با هم حرف زدن و بعدش هم ای دی هاشونو بهم دادن تا بیشتر با هم آشنا بشن  خلاصه گذشت و نوا بد جوری به امیر دلبسته شد و خیلی زود به امیر گفت امیر جون من تورو خیلی دوس دارم و نمی تونم ازت دل بکنم .امیر بهش جواب داد ولی من تو رو دوس ندارم و سعی کن بهم وابسته نشی چون من تورو نمی خوام و به هیچ وجه باهات ازدواج نمی کنم نوا خیلی امیرو دوس داشت با این حرف امیر بد جوری دلش شکسته بود اما جدا شدن از امیر تقریبا واسش غیر ممکن بود امیر بهش گفته بود ما فقط مثل 2 تا دوس ساده ایم اینو یادت نره خلاصه این حرف تموم شد و روز سوم عید اقا امیر رفت بانه نوا هم داشت میرفت شیراز تو راه به امیر اس ام اس داد و گفت امیر دوسم داری؟ امیر گفت نه نوا به امید اینکه امیر بگه عاشقتم این حر فو به امیر زد. باز نوا اس ام اس داد مگه کسه دیگه ای تو زندگیت هست؟ امیر جواب داد اره نوا به امید اینکه امیر بگه تویی گفت کیه امیر گفت یه دختریه باز نوا به امید اینکه امیر بگه نوا گفت اسمش چیه؟ امیر جواب داد معصومه .

اتوماتیک از چشمای نوا اشک می ریخت و بی صدا گریه می کرد و واسه امیر نوشت خدافظ همین . تو اون مدت نوا اینا چند تا عروسی داشتن که نوا همه ی عروسی ها رو با مانتو و شلوار و مقنعه ی مشکی می رفت انگاری داشت می رفت مدرسه. چند روز بعد شب که نوا داشت از عروسی بر می گشت در اتاقشو که باز کرد ناگهان یه اس ام اس اود که سلام نوا جونم خوبی دلم خیلی برات تنگ شده بود چشای نوا از خوشحالی داشت برق می زد که امیر باز اس ام اس داده بی توجه به حرفی که اون روز امیر بهش زده بود با خوشحالیه  تمام بهش اس ام اس میداد و کلی ذوق می کرد تا ساعت 4 صبح با هم اس ام اس بازی کردن امیر هر از چند روزی این جمله رو به نوا می گفت که نوا جونم به من وابسته نشو من تورو نمی خوام و از این حرفا ولی جواب نوا به امیر این بود که امیر جونم خیلی دوست دارم.  یه روز امیر این حرفارو جدیتر به نوا گفت گفت که ببین نوا جون امروز نه فردا این هفته نه هفته ی دیگه این ماه نه ماه دیگه امسال نه سال دیگه بالاخره ما از هم جدا می شیم اون موقع نوا 15 ساله بود و امیر 24 ساله نوا گفت ببین امیر جان من نمی تونم ازت جدا شم پس بزار تا وقتی که تو ازدواج کردی من باهات بمونم امیر قبول کرد این حرفارو در خرداد 89 به هم زدن و در بهمن همون سال یه روز عصر که نوا از مدرسه بر می گشت رفت به امیر زنگ زد و گفت امیر جون من دیگه خسته شدم نمی تونم منتظر بمونم تا تو یه روز بیای و به من بگی نوا من دارم ازدواج می کنم تو برو و دیگه مزاحمم نشو خودم جلو جلو میرم تا ندونم کی ازدواج میکنی امیر گفت می خوای منو تنها بذاری؟ نوا گفت اره و زد زیر گریه چون از جون و ذلش امیرو می خواست ولی امیر اون و به عنوان یه دوست قبول داشت گذشت چند روزی دقیقا 10 روز امیر به دوست نوا زنگ زد و گفت به نوا بگو که حتما بهم بزنگه نوا اون روز با خودش پول نبرده بود ولی با همه ی این وجود از دوستاش پول قرض گرفت و رفت یه کارت تلفن خرید و به امیر زنگ زد سرتونو درد نمیارم امیر به نوا پیشنهاد ازدواج داد و نوا از خوشحالی زبونش بند اومده بود و نیشش تا رسید خونه تا بنا گوشش باز بود باز با هم دوس شدن و این بار صمیمیتر شد رابطه شون امیر شرایطش این بود که نوا جون من هیچی ازت نمی خوام فقط احترام تمام و کمال رو به خانوادم بذار زن خوبی باش بهونه نگیر هی بگو اینو می خوام اونو می خوام سالی یه بار بیشتر نمی برمت شیراز پیش خانوادت چون نمیتونم و... اما نوا هیچ شرطی نداشت فقط گفت امیر منو هر شب ببر بیرون بگردون همینو این ماجرا رفت کنار. امیر به نوا گفت که بره یه گوشی بگیره و نوا پولاشو جم کرد و رفت یه گوشی و سیم کارت خرید و دیگه تا چند مدت راحت بودن که خانواده نوا متوجه این رابطه شدن و کلی دعواش کردن تا 1 هفته نزاشتن بره مدرسه تو خونه زندانیش کردن وقتی می خواستن برن نیرون تلفن رو بر می داشتن و بعد می رفتن کلی هم کتک خورد نوا اما چون عشقشو یهنی امیرو داشت همه اینا رو تحمل کرد تابستون  باز امیر به نوا گفت نوا جون میری یه گوشی بگیری باز نوا رفت گوشی گرفت و بعد از چند مدت با ز همون آش و همون کاسه شد امیر عید 90دانشگاه قبول شد دانشگاه علمی کاربردی رشته ای تی رفت دانشگاه  و مهر 90 هم نوا رفت دانشگاه اونم رشته نرم افزار با هم خیلی خوب بودن جونشون واسه هم در می رفت نوا که با من تویه دانشگاه هست وقتی تو دانشگاه بودیم همش می گفت الان که تعطیل شدیم میرم خونه و میرم نت ÷یش امیرم چون دلم خیلی براش تنگ شده اما امیر از وقتی که دانشگاه قبول شده بود کمتر به نوا توجه می کرد نوا بهش زنگ میزد می گفت نوا جون خونه ی ژیلام بعد زنگ بزن باز یه روز دیگه نوا زنگ می زد امیر می گفت نوا جون دارم میرم نقشه بکشم بای نوا دره مغازم نوا بازارم نوا می خوام برم دکتر نوا دانشگام نوا نمی تونم حرف بزنم نوامهمون داریم نوا پیش دوستمم نوا بیمارستانم نوا دارم سیستم دوستمو درس می کنم نوا دارم غذا می پزم نوا دوستام اینجا هستن دارم بهشون درس یاد میدم نوا ژیلا دعوتم کرده باید برم اونجا نوا تو اتوبوسم همش بهونه پشت بهونه نوا...

خلاصه اصلا وقت نداشت تا اینکه نوا خیلی پا پیچ امیر شد که امیر پس کی میای خواستگاریم گفت نمیدونم معلوم نیست تا وضعیت دانشگام معلوم بشه یه پول و پله ای جمع کنم بعدا از بس نوا به این گیر داد یه شب گفت بذار من باز شرایط مو بهت بگم  گفت نوا ببین اگه مادرو یه وقت بهت زد نباید چیزی بگیا نوا از تعجب شاخ در اورده بود گفت مگه میدونه جنگه گفت بذار بگم بعد اعتراض کن گفت اگه برادرم اومد و بهت گفت بیا شلوارمو بشور باید بگی چشم و حرفی نرنی و تند بری بشوری گفت باید همه کار بکنی اگه خواهرم از سر کار بیاد خستس برادرم هم از سر کار بیاد خستس تو باید کارارو انجام بدی نوا گفت خوب منم سر کارم خستم امیر گفت کی میزاره تو بری سر کار ؟ نوا گفت امیرم . امیر گفت نه اگه نذارم  نوا با لحن ارومی گفت خودت گفتی میذارم بری سر کار. امیر باز بلند گفت اگههههه نذاررررررررررررررررررررم ؟ نوا گفت زنت نی شم امیر گفت نشنیدم نوا باز گفت زنت نیشم چند بار این جمله رو گفت و نوا همون جواب و داد.نوا به امیر گفته بود که من که کلفت نیستم که این کارارو انجام بدم توی خونه ی خودمون چشم هر چی بخوان انجام میدم اما خونهی دیگرون خودشون وظیفه دارن کاراشونو انجام بدن من می خوام ازدواج کنم نه کلفتی شما منو با کلفت اشتب گرفتی. بعدش مهم اینجاست که این اقا امیر گفته نوا تو منو 3 سال بازی دادی تو ابرومو بردی تو فلان تو بعمان. بعد از چند مدت نوا که دیگه طاقت دوری امیر بدجوری واسش طاقت فرسا شده بود رفت و به امید اینکه امیر باها ش باز دوست شه بهش پیام داد اما امیر دیگه مثل قبلش نبود و به اون می گفت غریبه حتی قبل از اینکه ÷یام بهش بده هر شب ای دی شو باز می زاشت به امید اینکه امیر یه دونه پیام یه فهش یه کلمه بهش بگه اما انگاری واقعا اون امیر رفتن نوا رو از خدا می خواسته دیگه شما تصمیم بگیرین. به نظر شما کی کیو بازی داده؟ حالا چند تا سوالو شما جواب بدین .

خواسته امیر به جا بوده؟  نوا حرف بدی زده؟ به نظر شما کدومشون اشتباه گفتن ؟ کی سوخته تو این ما جرا؟ به نظر شما امیر دوست دختری داشته یا نوا یا هیچ کدوم؟ امیر از نوا خسته شده بود یا نوا از امیر ؟ خواهشا به این دوست من که داره مثل شمع شب و روز اب میشه جواب بدین و کمک کنین ممنون مرسی.


نظرات شما عزیزان:

Amir
ساعت1:05---15 خرداد 1392
اووووووووفف اين امير چه قد نامرد بوده يه بار با خودش بايد فكر ميكرد كه من جايه نوا باشم اووووووففففف چه نامردي امير خجالت نميكشي نن اووووفففف

علی قمیشی
ساعت0:38---9 بهمن 1391
سلام نادیا جونم
عزیزم این داستان فقط حالمو بهم زد چون داستان یه دختر خوبی و ساده ایه که توسط یه فرد کثیف اذیت شده. من فقط کثافت رو از این داستان حس کردم.امیر که خواسته نداشت فقط میخواست نوا رو بپیجونه.نوا حرف بدی نزد که اتفقان نقطه عطف داستان همین قسمت بود.اینجا امیر بوده که اشتباه میگفته ولی نوا در اشتباه بوده که به این فرد اعتماد کرده.تو این ماجرا امیر بازنده ی همیشگیه ولی نوا ضربه خورده اما باید توجه داشت که نوا میتونه قلبشو دوباره از نو بسازه و دوباره به زندگیش شکل بده.من شخصا فک میکنم امیر دوسدختر داشته خیلی هم مطمئنم.کاملا مشخصه امیر از اول نوا رو نمیخواسته که ازش خسته بشه فقط یه ابزار واسه شهوت و هوسرونیش میخواسته.و در آخر لعنت خدا بر همچین انسان های پستی که با دل دیگرون بازی میکنن به امید یه زندگی بهتر برای نوای عزیزم };-


eli
ساعت8:05---23 دی 1391
hameye eshtebaharo amir kard vaghan kheyli namarde ye lahze khodesho jaye oon tasavoor kone tanha chizi ke mitonam begam ineke kheyli namardi agha amir

kami
ساعت23:16---26 آذر 1391
salam nadia.aval az hgame tnx k enghade webet alie.2 in ke nava bichare hich taghsiri nadare.2.amir mikhaste ba in harfa faghat nava ro bepichone.be nava bego k bikhialesh beshe.by


پاسخ:salam kami jan mer30 ke be webam sar zadi kheyli khoshhalam kardi chashm behesh migam


mohsen
ساعت2:28---24 آذر 1391
nimidonam vala khoda midone kki moghasere

ashki
ساعت0:38---17 آذر 1391
aval in nava kheyli sade bode badesham on aghaye amir ke mikhaste injori be gfesh khiyanat kone hamon aval besh migoft boro gom sho dg chera in badbakhto inghadr zajr dade

محمد
ساعت21:14---16 آذر 1391
با سلام و خسته نباشید.......
من اینو میگم که امیر یه آدم سنگ دل بوده و فقط نوا رو بازی میداده و حرفایی رو که زده میخواسته یه جوری نوا خودش دست از سر امیر برداره .....ولی اشتباه بزرگی کرده
میتونست همون روزی که نوا با امیر خداحافظی کرد دیگه سراغ نوا نره ولی با این کارش بیشتر دختر بیچار رو ناراحت کرد!!!!!!
ای دل دیوانه بشنو این مرام زندگیست.....
هر لبی گریان کرد چشمی را نسیبش خنده نیست....
با آرزویه موفقیت و خوشبختی برایه آبجیه گلم


ali
ساعت19:50---16 آذر 1391
khastash be ja nabode.nava harfe badi nazede aslan.khob malomee amir.bandeyeee khoda nava.tabi atan dashte amir.amir a nava khaste shode bodee.

king
ساعت13:00---16 آذر 1391
salam
مرسی از این که به من سر زد ی دوباره هم بیا


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 11:27 | |